ملیت مولانا

سه شنبه،۰۳ دي ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۶

بیش از 700 سال از وفات مولانا جلال‌الدین، شاعر و عارف نامدار گذشت. مردی که گاه نعره می‌زد: «نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم» و دمی به نجوا می‌گفت: «من اگر خراب و مستم سخن صواب گویم»

ملیت مولانا

پس از نزدیک به ۸ سده، حالا مولانا، مظروفی‌ست بس بزر گ‌تر از ظرف ادب. اهمیت او، مرز معرفت و عرفان را نیز درنوردیده و باید مولانا را در قامت یک سرمایه‌ فرهنگی بنگریم که در این گوشه از جهان، از آناتولی و ترکیه تا ایران و افغانستان و آسیای میانه، هواخواه محرم و نزدیک دارد و در آن سو در جهان غرب، هواخواهانی به کیفیت دیگر. اگر قرار باشد از چنین منظری به مولانا بنگریم، پاسخ دادن به سؤالاتی همچون ملیت و قومیت و بررسی تأثیر مرزهای جغرافیای سیاسی بر غنا و ثروت فرهنگی، اگر نه آسان‌تر، که انسانی‌تر و منصفانه‌تر می‌شود.

امسال برای ما و مولانا، اندکی متفاوت است. چرا که ساخت فیلم مشترک «مست عشق»، دعوای قدیمی فقیهان و عارفان را تداعی کرد. برخی مراجع، ساخت فیلم را حرام کردند، بعضی‌ها در حمایت از ساخت آن سخن گفتند. حتی شیخی در گوشه‌ای نقل دروغی از علامه جعفری بر زبان رانده و ادعا کرده بود که آن آذری مردِ فرزانه گفته است: «از تفسیر مثنوی پشیمانم. کاش این کار را نمی‌کردم.» در نوبتی دیگر نیز ضمن زیر سؤال بردن نظریات علامه طباطبایی، حسن‌زاده آملی گفته بود: «شخصیتی منحرف‌تر از شمس و مولانا نداریم.»

یاد مولانا به همین جا ختم نشد و اعلام تصمیم خواننده‌ کُرد ایرانی شهرام ناظری مبنی بر عدم شرکت در برنامه‌ قونیه در اعتراض به حمله‌ ترکیه علیه کردهای سوری، اتفاق دیگری بود که مورد توجه قرار گرفت و مجموع این رویدادها نشان می‌دهد شاید برگزاری مراسم سالگرد وفات برای مردی که نمرده و تا این اندازه زنده مانده، شگرف‌ترین کار ممکن است!

 امسال نیز به قاعده‌ سالیان اخیر، از گوشه و کنار، چنین نواهایی خواهیم شنید: «مولانا مال ماست و ترکیه او را مصادره کرده است.» یا صداهای دیگری دال بر این که مولانا ایرانی‌ست و نباید رومی‌اش خواند. ممکن است گروه دیگری هم در دفاع از اندیشه‌ای دیگر بگویند: «انسان‌های بزرگ به تمام بشریت تعلق دارند.» هر کدام از این حرف‌ها، نقیضه و نظر مخالف دیگری دارد و می‌توان تا زمانی که خون و اکسیژن به مغز می‌رسد، چنین مباحثی را ادامه داد! اما حقیقت ماجرا این است که موضوع ملیت مولانا و الصاق او به ایران یا غیر ایران، بحث تاریخی و فرهنگی غامضی است. از پیچیدگی‌های تعریف ایران و مرز ایران فرهنگی و جغرافیایی در سده‌ ۷ و ۸ هجری قمری گرفته تا ظرافت درک دوران آتشین هجوم مغول‌ها. از گارد محکم امام فخر رازی متکلم و شاگردانش در برابر بهاءولد تا فرار خانواده جلال‌‌الدین نوجوان از بلخ. همچنین باید به مباحثی پرداخت همچون موقعیت خوارزمشاهیان در ایران، چند و چون حکمرانی سلجوقیان در آناتولی، کارامان، قونیه و همچنین توجه به گستردگی زبان پارسی و قائل شدن یا نشدن به اینکه آیا هر پارسی گو، ایرانی است یا نه؟

واقعیت این است که ورود خانواده مولانا به کارامان و بعدها ماندگار شدن‌شان در قونیه و نگرش سلجوقیان به ارزش و کرامت پدر و پسر، نوعی سرمایه‌گذاری تاریخی بود که میراث نفیسی به وجود آورد و نباید اهمیت این موضوع را نادیده گرفت. شاید اگر پدر مولانا و پسر آینده‌دار او مورد پیشواز و حمایت سلجوقیان قرار نمی‌گرفتند، او نیز در جوانی، همان بلایی بر سرش می‌آمد که در چند مقطع تاریخی متفاوت بر سر حلاج، عین القضات، شهاب‌الدین، نسیمی و دیگران آمد.

اگر چه در ترکیه‌ معاصر نیز شمار افرادی که از روی تعصب ملی‌گرایانه، حتی ابن‌سینا را هم ترک می‌شمارند، کم نیست، اما واقعیت این است که هیچ پژوهشگر و آکادمیسین نامدار و سیاستمداری ادعا نکرده که مولانا ترک بوده و به ترکیه تعلق دارد. ظرافت مسأله اینجاست که ترک‌ها نه تنها میزبانان و حامیان خوبی برای مولانا و خانواده‌ او بوده‌اند، بلکه فارغ از هر گونه حس ملی‌گرایی ایرانی و ترکی، در چارچوب سیستم بسیار اثرگذار و قدرتمندی به نام «طریقت»، خود را در مولانا حل کرده و فضایی پدید آورده‌اند که در آن، تنها می‌توان نقش ایران و جغرافیای فرهنگی و خاکی این کشور را در پدید آوردن مولانا، در بحث قرار گرفتن بلخ در قلمرو خراسان دیرین و تأثیر روند ادبیات پارسی بر اشعار مولانا می‌توان جست‌وجو کرد. بعدها هم ترجمه مثنوی معنوی و دیوان کبیر و آثار منثور مولانا به زبان ترکی استانبولی و ژرفای اثر عرفانی و روحانی مولانا بر دل‌ها و جان‌ها، کاری کرده که ترک‌ها از ترک یا ایرانی بودن مولانا، نمی‌پرسند.

ترکیه توانسته مولانا را برای خود به ستون عظیمی از معرفت و فرهنگ تبدیل کند، اما ایران، نه تنها برای مولانا و دیگر شعرای بزرگ ایرانی، بلکه برای شاعران عظیمی همچون بیدل دهلوی، محمد اقبال لاهوری و بسیاری از شعرای عرب و ترک و کُرد پارسی‌گو کار خاصی انجام نداده و نتوانسته آنان را به پل‌های عظیم فرهنگی و بخشی از نقطه اتصال دیپلماسی فرهنگی تبدیل کند. شک نکنیم اگر محمد اقبال و بیدل، به ترکی شعر سروده بودند، امروز از سوی دولت ترکیه به عنوان مهم‌ترین منابع تغذیه کننده دیپلماسی این کشور با پاکستان و هندوستان، مورد توجه قرار می‌گرفتند.

بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم، مولانا به همان اندازه ایرانی است که در اکنونِ ایران و ایرانی، مورد توجه قرار می‌گیرد. از دیگر سو و در تحلیل موضوع ملیت و ملی‌گرایی، باید سر از ابعاد پیچیده‌ آرای برخی نظریه‌پردازان درآورد که گاهی «ایرانی بودن» و به قول اعراب،‌ «ایرانیت»، مورد غفلت قرار می‌گیرد.

در چنین روزی، بهتر آن است ضمن توجه به ارزش و تأثیر چهره‌هایی همچون مولانا، شمس و دیگر عرفای بزرگ و استفاده عمیق از آنان در کتب درسی، سینما و تئاتر، ما نیز هر ساله در قونیه، حضوری جدی و پررنگ داشته باشیم، از مولانا و مولاناییان نهراسیم و فاتحه‌ای برای عبدالباقی گلپینارلی محقق نامدار ترک، علامه جعفری و دیگر مردان و زنانی بفرستیم که هر کدام به نوعی در شناخت، تحلیل و معرفی او رنج‌ها کشیده و عمر خود را صرف دوستی و انس با قال و حال مولانا کرده‌اند.

جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا در 15 مهر ۵۸۶ متولد و در ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی چشم از جهان فروبست.

*کارشناس مسائل سیاسی منطقه