همه کسانی که بهصورت بیواسطهای داریوش شایگان را میشناسند یا بواسطه مطالعه نوشتههایش به آگاهی درباره او رسیدهاند، میدانند که بیاغراق او از پدیدههای بینظیر یکصد سال اخیر تاریخ فرهنگ سرزمینمان است. به احتمال فراوان هیچکدام از واژههای توصیفی که در خطهای اول نوشته شد، تعجببرانگیز نیست اما استفاده از کلمهای همچون «بینظیر» سؤالبرانگیز است. آنهم وقتی که یک گروه پرتعداد او را به چنین واژهای توصیف میکنند. بههمین دلیل باید استفاده از واژه «بینظیر» را مورد بررسی قرار داد و پیش از هر چیز از جامعیت حوزه فکریاش صحبت کرد.
این فیلسوف گرانقدر ایرانی به همان اندازه که به معرفت شرق اشراف داشت با فرهنگ جهان غرب و داشتههای فلسفی آنان آشنا بود. از همین رو توانست آرزوی دیرینهاش را -که همانا برقراری پلی میان غرب و شرق بود- محقق سازد. او با برخورداری از دانشی گسترده در شاخههای مختلف توانست این دو وجهه جغرافیایی تفکر و فلسفه را به یکدیگر نزدیک کند؛ آنچنان که بخش عمدهای از عمرش در این مسیر سپری شد. شایگان همچون هر فیلسوفی، مبانی کارش را بهخوبی یاد گرفت و برای کاربردی شدن این تفکر سعی فراوان به خرج داد. بهترین مصداق این گفته را میتوان میان عناوین مختلف کتابهایی که از او به یادگار مانده جستوجو کرد و از تک تک این گنجینهها به دغدغهای پی برد که عمرش را صرف آن کرد. دغدغهای که بخشی از آن را در تفکر شرق، از تفکر اسلامی گرفته تا حتی جاهای دورتر نظیر هند، چین و ژاپن جستوجو کرد که در نهایت مبنایی برای خلق آثار گرانقدری همچون «آسیا در برابر غرب» شد.
او بدون آشنایی و کسب اطلاعات و دانشی عمیق درباره شرق و غرب قادر به خلق چنین آثاری نبود. برای کسانی که او را از نزدیک نمیشناسند یا نوشتههایش را مطالعه نکردهاند، همین یک کتاب نمونه بسیار خوبی برای شناخت دغدغه اصلی شایگان در طی سالهای عمرش است. دغدغه و تلاشی که در نهایت او را به فردی «بینظیر» در عرصه علم و فرهنگ کشورمان تبدیل کرد. بهلطف آشنایی دور خانوادگی و جلساتی که هرازچندی برپا میشد و من هم در آنها حضور داشتم، او را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم دنبال میکردم. گذشته از دوستی دیرینهای که قدمتی شصت ساله داشت، کافی بود کتابی از او منتشر شود تا مشتاقانه بخوانم و با دنیای تازهای روبهرو شوم. درست شبیه حضور در همان جلساتی که من عمدتاً پرسشگر بودم و هر مرتبه فرصت بیشتری برای کشف ابعاد عمیق و لایههای پیدا و ناپیدای تفکر او مییافتم. دلیل دیگری که توصیف «بینظیر» سزاوار اوست، منش فردیاش است. با اینکه بار عظیمی از دانش و معرفت را به دوش میکشید اما هیچگاه، حتی برای لحظهای، از رفتار و سلوک مهربانانهاش دور نشد و با وجود برخورداری از جایگاه علمی والا و کمنظیر هرگز خود را تافته جدابافته ندانست، با وجود آنکه اصولاً تفکر عمیق فرد را انزواطلب میکند و از هیاهو به دور است، اما حتی در این انزوای اجباری هم هرگز از مردم دوری نکرد. هیچکدام از این موارد باعث نشد تا خودش را از جامعه علمی-فرهنگی جدا کند و بگوید من در فلان جلسه یا فلان سخنرانی شرکت نمیکنم.
مهربانی همیشگی را هم میتوان جنبه زمینی والای شخصیت او دانست، هرچند که میدانست حتی در میان افرادی که به مدارج بالایی از علم و خرد دست یافتهاند نیز جایگاه متفاوتی دارد. به دور از تکبر به هر سؤالی پاسخ میداد و هرگز بهدنبال خودنمایی و فضل فروشی با اتکا بر مجموعه گسترده بخشهایی که به آنها تسلط داشت نبود. شایگان قادر بود به دنبال پاسخ سؤالات خود به هر جایی از این دنیا سر بزند، آنچنان که عمرش با انجام سفرهای مختلفی هم همراه شد. این منش یکی دیگر از دلایلی است که او را بینظیر لقب میدهیم؛ دوری از تعصب. اتفاقی که گاهی حتی بزرگان علوم مختلف، بویژه در حوزه تفکر به آن مبتلا میشوند. شایگان آنقدر عمیق به سراغ هر موضوعی میرفت که هرگز به یاد ندارم در بحثی دچار تعصب ملی شود یا از آن سوی بام بیفتد و دچار غربزدگی شود. او در ساحتی پرورش یافته بود که نقش بسیاری در شیوه تفکر و رفتاریاش به جای گذاشته بود؛ جای این مرد بزرگ برای همیشه در عرصه علم و فرهنگمان خالی خواهد ماند، من برای همیشه دوستدار او میمانم و غم فقدانش هرگز رهایم نخواهد کرد.
آیدین آغداشلو