در تابستان پس از فارغ التحصیلی از کالج، "سلیمان جاواد" که بعدها به "سلیکا جاواد" معروف شد، برای ورود به «دنیای واقعی» آماده می شد. اوعاشق شده بود و به پاریس نقل مکان کرد تا رویای خود را برای تبدیل شدن به یک خبرنگار جنگ دنبال کند. با این حال، دنیای واقعی که او پیدا کرد، او را به نوع بسیار متفاوتی از منطقه درگیری می برد.
با خارش شروع شد. اول روی پاهایش، سپس بالای پاهایش، مثل هزار نیش پشه نامرئی. بعد از آن، خستگی و چرت های شش ساعته آمد که فقط خستگی او را عمیق تر کرد. سپس مراجعه به دکتر و چند هفته قبل از تولد بیست و سوم سالگی او، تشخیص: سرطان خون، با 35 درصد احتمال زنده ماندن.
درست مثل همین، زندگی ای که برای خودش تصور کرده بود، شعله ور شده بود. زمانی که سلیکا به نیویورک پرواز کرد، شغل، آپارتمان و استقلال خود را از دست داده بود. او بیشتر چهار سال آینده را روی تخت بیمارستان میگذراند، برای زندگیاش میجنگید و این حماسه را در ستونی برای نیویورک تایمز شرح میداد.
سلیکا، به تشخیص پزشکان متوجه میشود که سلولهای سرطانی سراسر بدنش را احاطه کردهاند و دیگر فرصت چندانی برای زندگی در جهان واقعی نخواهد داشت. شنیدن خبر ابتلا به سرطان برای این جوان بیست وسه ساله آنقدر شوکه کننده بود که در یک لحظه دریافت کل زندگی و اندوختههایش در حال نابودی است. با این حال، با وجود اینکه کسی به زنده ماندنش امیدی نداشت، تصمیم گرفت مبارزهی خود را با سرطان آغاز کند و زندگیاش را از چنگال بیرحم مرگ پس بگیرد. این مبارزه چیزی حدود چهار سال طول کشید. اما پس از پیروزی، سلیکای جوان دریافت که باید مبارزهی دشوارتری را آغاز کند. او متوجه شد که طی چهارسالی که عمرش را بر تخت بیمارستان میگذرانده، در حقیقت برای زنده ماندن میجنگیده، اما اکنون که زنده مانده، معنای زندگیاش را نمیداند. بنابراین، راهی ندارد جز اینکه «زندگی کردن» را بیاموزد.
سرانجام هنگامی که جاواد سرانجام از بخش سرطان خارج شد، پس از دوره های بی شمار شیمی درمانی، آزمایش بالینی و پیوند مغز استخوان، به گفته پزشکان، درمان شد. اما همانطور که او به زودی یاد می گیرد، درمان جایی نیست که کار شفا پایان یابد. از آنجا شروع می شود او 1500 روز گذشته را در تعقیب ناامیدانه یک هدف سپری کرده بود؛ زنده ماندن و حالا که این کار را کرده بود، متوجه شد که نمی داند چگونه زندگی کند.
سلیکا جاواد در کتاب بین دو قلمرو، داستانی را برایمان روایت میکند که هم نویسنده و هم قهرمان اصلی آن، خود اوست. در این زندگینامه خودنوشت، ماجرای مبارزات سخت سلیکا با بیماری سرطان را میخوانیم و تقلاهایش را برای زنده ماندن به تماشا مینشینیم. با این حال، آیا زنده ماندن برای زنده بودن کافی است؟ این کتاب انگیزشی علاوه بر کسب عنوان کتاب سال چندین نشریه معتبر، توانسته عنوان پرفروش نیویورک تایمز را نیز از آن خود کند.
سلیکا جاواد شرح مبارزات خود را برای زنده ماندن و یافتن معنای زندگی، در کتاب بین دو قلمرو (Between two kingdoms) به مخاطبانش ارائه کرده و میکوشد از این طریق، الگویی برای تمام انسانهایی باشد که تصور میکنند برای مواجهه با مشکلاتشان، توانایی کافی ندارند. انسانهایی که پیش از مردن، زندگی را فراموش میکنند و به مردههایی بدل میشوند که صرفاً به زنده بودن تظاهر میکنند.
سلیکا در ایامی که در بیمارستان به درمان مشغول بود، علاوه بر ستوننویسی برای نیویورک تایمز و نگارش زندگینامه، نامههایی را مطالعه میکرده که از سراسر آمریکا برایش فرستاده میشدند. نامههایی از افرادی که حتی یک بار هم با او برخورد و تماس نداشتهاند. نویسنده بعد از درمان سرطان، تصمیم میگیرد سفر خود را به اقصی نقاط آمریکا آغاز کند و به غریبههایی سر بزند که پیشتر برایش نامه نوشته بودند. پس از ملاقات با این افراد به نتیجهی مهمی میرسد که هم زندگی خودش را متحول میکند و هم این پتانسیل را دارد که زندگی خوانندگان کتاب بین دو قلمرو را زیرورو کند: بیین بیمار بودن و خوب بودن، مرز دقیقی وجود ندارد و بسیاری از انسانها کل زندگی خود را با رفت وآمد در بین این دو قلمرو میگذرانند.
از آنجایی که نویسنده و راوی کتاب، زندگی خود و رخدادهایش را صادقانه به مخاطبان ارائه کرده، نوعی حس همذاتپنداری را برای خوانندگانی تداعی میکند. اعترافات بیمحابای او نشان میدهد که او هم مانند بسیاری از انسانها بارها درگیر ناامیدی یا احساس شکست شده اما با وجود همهی اینها به تلاش ادامه داده است. او نه یک ابرقهرمان، بلکه انسانی معمولی مانند میلیونها انسان روی زمین بوده، با این تفاوت که قصد نداشته به راحتی زندگیاش را به مشکلات پیش رویش ببازد.
سلیکا جاواد، بعدها این تجربه زیسته خود را در کتابی به نام زیستن بین دو قلمرو به نگارش درآورد. او در سال 2010 از دانشگاه پرینستون فارغ التحصیل شد و مدرک MFA را از کالج بنینگتون در زمینه نویسندگی و ادبیات دریافت کرد واکنون، نویسنده، مدافع و سخنران انگیزشی آمریکایی است. این کنشگر اجتماعی در سراسر ایالات متحده برای تدریس نویسندگی و کارگاه های سلامتی سفر می کند و در دبیرستان ها، دانشگاه ها، بیمارستان ها، شرکت ها، جمع آوری کمک های مالی و رویدادهای حرفه ای سخنرانی می کند.
سلیکا جاواد(Suleika Jaouad) نویسندهٔ برندهٔ جایزهٔ اِمی، سخنران، بازماندهٔ سرطان و فعال اجتماعی است. او در گردهمایی سرطان رئیسجمهور باراک اوباما فعالیت داشته و کارهای حمایتی، تهیهٔ گزارش و سخنرانیاش در ملل متحد، کاپیتول هیل و روی صحنهٔ اصلی سخنرانیهای تد، چشمگیر بوده است.
به تعبیر این نویسنده، از اقتضائات زیستن بین دو جهان یا دو قلمرو، می تواند نوعی سرگردانی باشد. به زبان او وقتی طبق نظر پزشک، درمان می شوی، روزی می فهمی که درمان شدن، پایان راه بهبودی نیست. بلکه آغاز آن است. حال که زنده مانده ای، باید بدانی که از این پس نیز باید چگونه به زندگی ات ادامه بدهی.
زیستن بین دو قلمرو شرح حالی عمیق از جان سالم به در بردن و جستوجویی سخت، حساس و الهامبخش از مفهوم شروع دوباره است.
کتاب « بین دو قلمرو» نوشته « سلیکا جاواد»، کتابی است خواندنی که توسط نشرکوله پشتی منتشر شده است.
منبع: مدیریت رسانه