تخریب خلاق، تناقض گریز ناپذیر پیشرفت

جمعه،۰۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۴

تخریب خلاق برای اولین بار از سوی «جوزف شومپیتر»، اقتصاددان اتریشی مطرح شد و به‌ رغم ظاهر متناقضش، مفهومی مهم و کلیدی را در فرآیند تولید و رشد کسب و کارها و صنایع بیان می‌کرد.

تخریب خلاق، تناقض گریزناپذیر پیشرفت

به طور خلاصه این مفهوم بر این نکته تاکید دارد که از دست رفتن مشاغل، نابود شدن شرکت‌ها و از میان رفتن صنایع، بخش‌‌‌های ذاتی سیستم رشد هستند و به افزایش رفاه همه جامعه منجر خواهد شد. بر این اساس با فراگیر شدن فرآیندهای جدید تولید و تکنولوژی‌‌‌های تازه، فرآیندهای قبلی به حاشیه می‌‌‌روند و در نهایت از رونق می‌‌‌افتند. این شرایط موجب ورشکسته شدن صنایع و کسب و کارهایی می‌شود که حول محور تولیدات قبلی شکل گرفته‌‌‌اند و در نتیجه آن کارکنان این صنایع از کار  بیکار خواهند شد. در عوض، صنایع جدیدی حول محصول یا تکنولوژی جدید شکل می‌گیرد که فرصت‌های شغلی جدید را خلق می‌کند.

شومپیتر بر این نکته تاکید دارد که جوامع نمی‌توانند از فواید و منافع تخریب خلاق بهره‌‌‌ مند شوند، مگر آنکه بپذیرند ممکن است از رفاه برخی از افراد، نه تنها در کوتاه‌‌‌مدت، بلکه احتمالا برای همیشه کاسته شود. این نکته مهم تناقض پیشرفت نام دارد. این تناقض بیان می‌کند که محافظت از صنایع و تلاش برای حفظ مشاغل، بدون توجه به تغییرات بنیادین اقتصاد، تنها به کاهش رفاه و رکود منجر خواهد شد.

فرآیند تخریب خلاق

تخریب خلاق می‌‌‌گوید زمانی که کسب و کارها و شرکت‌های قدیمی دیگر سوددهی ندارند، تعطیل می‌‌‌شوند و نیروی کار و سرمایه‌‌‌شان به کسب و کارهای سودآور منتقل می‌شود. در فرآیند تخریب خلاق، با وجود اینکه تعطیلی مجموعه‌‌‌ها باعث از بین رفتن برخی شغل‌‌‌ها خواهد بود اما در درازمدت به نفع اقتصاد جامعه است. در تاریخ فراوان مثال می‌توان دید.

صنعت حمل‌‌‌و‌‌‌نقل آمریکا، مثال کلاسیک تخریب خلاق به حساب می‌‌‌آید. با ظهور نیروی بخار در قرن نوزدهم، در سراسر آمریکا ریل راه‌‌‌آهن کشیده شد. این اتفاق بازارها را گسترش داد و از هزینه حمل‌‌‌ونقل کاست. در کنار این موضوع، ‌میلیون‌‌‌ها شغل مولد و صنایع مختلف شکل گرفت. اما با موتور درون‌سوز، ظهور خودرو و هواپیما، راه‌‌‌آهن در رقابت با آنها به حاشیه رفت. در سال ۱۹۲۰ بیش از ۲‌میلیون و ۲۰۰هزارنفر در صنایع راه‌آهن مشغول به کار بودند. این رقم در حال حاضر به کمتر از ۲۰۰‌هزار نفر رسیده است. از سوی دیگر فراگیر شدن خودرو تنها به راه‌آهن آسیب نزد؛ در سال ۱۹۰۰ حدود ۱۱۰‌هزار سازنده کالسکه و زین و یراق در آمریکا وجود داشت. امروز این مشاغل دیگر وجود ندارند اما بدون شک آمریکا‌‌‌یی‌‌‌ها از کنارگذاشته شدن اسب‌‌‌ و قاطر و جایگزین شدن اتومبیل‌‌‌ و هواپیما‌‌‌ به جای آنها، بسیار منتفع شدند.

سیر تغییرات صنعت موسیقی از صفحه گرامافون تا نوار کاست و لوح فشرده امروز به نقطه‌‌‌ای رسیده است که از پلت‌فرم‌های فیزیکی به اپلیکیشن‌های پخش موسیقی نقل مکان کرده است. مثال ملموس‌تر برای این مساله، تولید تلفن همراه است؛ نوکیا و سونی اریکسون که روزی از برندهای مطرح بازار موبایل بودند امروز جایگاه خود را به اپل، شیائومی و سامسونگ واگذار کرده‌‌‌اند. در میان شرکت‌ها نیزهمین الگوی تخریب خلاق به چشم می‌‌‌خورد. تنها پنج مورد از شرکت‌هایی که امروزه در فهرست ۱۰۰شرکت بزرگ دنیا قرار دارند، در سال ۱۹۱۷ در این فهرست دیده می‌‌‌شدند. نیمی از ۱۰۰شرکت برتر سال ۱۹۷۰ نیز در سال ۲۰۰۰ جای خود را به بنگاه‌‌‌های دیگر داده‌‌‌اند. این مثال‌ها نشان می‌دهد که مطمئنا صنایع محبوب ۳یا ۴دهه گذشته، اکنون یا به کلی بازنشسته شده‌اند یا اینکه محصولات خود را متناسب با نیاز امروز تغییر داده‌اند. در ایران نیز حمایت‌های گلخانه‌ای از صنعت خودروسازی مثال خوبی از حمایت بی‌مورد در بخش صنعت است. اگر این نوع دیدگاه در تمام دنیا وجود داشت، در حال حاضر تمام مردم دنیا پراید سوار بودند یا اینکه از گوشی نوکیا نسل اول برای مکالمات استفاده می‌کردند.

فوبیای تخریب خلاق

برای سال‌های طولانی سیاستگذار تلاش کرده است برای حفظ سطح تولید و اشتغال، از خروج بنگاه‌‌‌ها از مدار تولید جلوگیری کند و همیشه می‌توان واکنش سراسیمه مسوولان به تعطیلی یک واحد تولیدی را مشاهده کرد.

در اکثر مواقع چنین برخوردی با مساله موجب شده در نهایت قوانینی در حمایت از آن واحد ورشکسته به تصویب برسد و منابعی به آن پرداخت شود. چنین رویکردی علاوه بر نادیده گرفتن «تخریب خلاق» و این نکته که «کسب و کاری که در گذشته سود‌آور بوده ممکن است دیگر سود‌آور نباشد»، از دو فرض اشتباه رنج می‌‌‌برد؛ اول اینکه تمرکز بر تولید و اشغال موجب می‌شود فراموش کنیم که هدف نه تولید و اشتغال بلکه تولید ثروت است؛ تولید و اشتغالی که به خلق ثروت منجر نشود هدر رفتن منابع را به دنبال خواهد داشت. نکته دوم این است که صاحب واحد تولیدی خود باانگیزه‌ترین و دلسوز‌ترین فرد نسبت به حفظ اموال خود و افزایش آن است. اینکه این فرد اقدام به بستن واحد تولیدی می‌کند در واقع برای حفظ سرمایه خود اقدام کرده است؛ این یعنی باز نگه داشتن این کسب و کار تنها به کاهش ثروت و از دست رفتن سرمایه ختم خواهد شد. نکته مهم در این دخالت‌‌‌ها آنجاست که بسیاری از ورشکستگی‌‌‌ها و تعطیل شدن واحدهای تولیدی ناشی از قوانین معیوبی است که در کشور به کار گرفته شده و سیاستمدار با جلوگیری از تعطیل شدن بنگاه‌‌‌ها عیان شدن اثرات مخرب این قوانین بر تولید را به تاخیر می‌‌‌اندازد و با به تاخیر افتادن اصلاح این مقررات مخرب خسارات سهمگین‌تری را به اقتصاد کشور و مساله تولید وارد می‌کند.

یکی از نگرانی‌های مهم در زمینه بسته شدن بنگاه‌‌‌های تولیدی، افزایش  بیکاری است و در بسیاری از موارد انگیزه دخالت دولتمردان و سیاستگذاران در ورشکستگی یک بنگاه، حفظ شاغلان آن است. بدیهی است که موج بی‌کاری ایجاد شده به سبب تعطیلی یک صنعت می‌تواند پیامدهای اجتماعی و اقتصادی قابل‌توجهی را به دنبال داشته باشد، به همین دلیل باید به آن توجه ویژه داشت. اما این اهمیت موجب نمی‌شود که دولت بخواهد با سرمایه‌سوزی و ادامه یک روند اشتباه به حفظ مشاغل افراد مبادرت کند بلکه بر اهمیت فرآیندهای حمایتی مانند بیمه  بیکاری تاکید می‌‌‌ورزد تا بتوان بدون نگرانی از عواقب اجتماعی تعطیلی بنگاه‌های تولیدی فضا را برای کسب و کارهای جدید مهیا کند.

علت به جای معلول

در شرایطی که مالک یک واحد تولیدی به ضرردهی می‌رسد و اقدام به بستن واحد تولیدی خود می‌کند، باز نگه داشتن دستوری و تولید نمایشی آن تغییری در واقعیت ایجاد نمی‌‌‌کند؛ این کار تنها تمرکز بر معلول به جای علت است. در واقع تغییرات بنیادین اقتصاد  و تلاش برای کاراتر نمودن آن، موجب می‌شود شرایط مساعد برای یک صنعت یا یک کسب و کار نامساعد شود و برای فعالیت اقتصادی دیگری عکس این موضوع اتفاق بیفتد. یکی از موارد تعیین‌کننده در کسب و کارها ثبات اقتصاد کلان و پیش‌بینی‌پذیری متغیرهای اقتصادی است؛ موانع و دسترسی‌های حقوقی نیز از دیگر عوامل تعیین‌کننده اقتصادی است. زمانی که بی‌ثباتی اقتصاد کلان و شرایط نامناسب کسب و کار موجب زیان‌دهی و بسته شدن بنگاه‌‌‌های تولیدی می‌شود، تقلا برای باز نگه داشتن آنها تنها به تعمیق بیشتر ضرر و زیان بنگاه و نابودی سرمایه موجود در اقتصاد کشور منجر می‌شود. چنین کاری مصداق رها کردن علت و سرکوب معلول است. به عنوان مثال اگر هدف ایجاد یک تیم قوی فوتبال بر اساس شرایط امروز است، نمی‌توان از ستاره‌های بازنشسته دعوت کرد که به تیم ملحق شوند و توقع قهرمانی از این تیم داشت، اما می‌توان زمین مسابقه و شرایط را به‌گونه‌ای ایجاد کرد که یک تیم با بازیکنان امروز و ارنج جدید، وارد میدان شود و به قهرمانی نیز فکر کند.

توفان تخریب خلاق

سهند وفایی: اقتصاد کشورها در مسیر توسعه، نیاز به بنگاه‌های قوی، منعطف و خلاق دارند. بنگاه‌ها نیز مواد اولیه، کارگران و تکنولوژی را به‌کار می‌گیرند تا در نهایت یک محصول را به مشتری تحویل دهند. برای سیاستگذارها مهم است که بنگاه‌های متعدد و قوی در اقتصاد شکل گیرد تا رشد اقتصادی افزایش یابد و اشتغال صورت گیرد.

اما برای بنگاه‌ها، رشد اقتصادی و اشتغال‌زایی مهم‌ترین دغدغه نیست، بلکه مهم این است که کالایی تولید کنند که در بازار مورد استقبال مشتریان قرار گیرد. این تفکیک میان اهداف بنگاه‌ها و سیاستمداران در جریان تولید بسیار ساده و بدیهی است؛ اما برخی خواسته یا ناخواسته این بدیهیات را اشتباه می‌گیرند؛ به‌نحوی‌که سیاستگذار در تابع هدف خود وظیفه تولید کالا را بر عهده می‌گیرد و در این شرایط می‌خواهد بنگاه‌ها را برای تولید محصول به صف کند. درمقابل اگر این تفکیک مورد قبول قرارگیرد، سیاستمداران زمین بازی را فراهم می‌کنند که بنگاه‌ها بدون کمترین دغدغه، فعالیت خود را انجام دهند. در این شرایط بنگاه‌ها نیز به دنبال این هستند که محصولی تولید کنند که منطبق با نیاز «امروز» مشتریان باشد. در این تعادل، ممکن است که بسیاری از بنگاه‌ها شروع به‌کار کنند و در یک برهه زمانی بهترین محصولات را تولید کنند؛ اما این جریان دائمی نخواهد بود. بنگاه‌های جدید برای رقابت با بنگاه‌های قدیمی، شروع به تولید محصولات جدید خواهند کرد که با هزینه کمتر، امکانات بهتری را برای مشتری فراهم کند. در این شرایط اگر بنگاهی نتواند خود را با نیاز جدید وفق دهد، از بازی حذف خواهد شد.

اما اگر سیاستگذار بخواهد قوانین بازی را برای ادامه حضور بنگاه‌های سنتی به هم بزند، چند اتفاق می‌افتد: نخست، مشتری محصول خود را در بازار کشور دیگری تامین می‌کند. دوم انگیزه برای ورود بنگاه‌های جدید از بین می‌رود. سوم، کیفیت محصولات در بهترین حالت ممکن در همان حد گذشته می‌ماند. چهارم، بنگاه‌های سنتی باز تقاضای حمایت می‌کنند و سیاستمداران برای حفظ اشتغال باید گوش به فرمان بنگاه‌های سنتی باشند و در نهایت، انرژی و منابع سیاستگذار به جای هزینه در بسترسازی زمین بازی، صرف بازیکنان رانت‌بگیر خواهد شد. اما چرا این اتفاق روی می‌دهد؟ به این دلیل که بسیاری از سیاستگذاران از «تخریب خلاق» هراس دارند. کارل مارکس، اقتصاددان آلمانی مدعی بود که نظام‌های سرمایه‌داری موجب نابودی خود می‌شوند؛ به این دلیل که «خود تخریبی» در ذات این نظام‌ها وجود دارد؛ اما به نظر می‌رسد که این اقتصاددان، مفهوم خود تخریبی را با «تخریب خلاق» یکسان در نظر گرفته است. جوزف شومپیتر، اقتصاددان اتریشی-آمریکایی برای اولین‌بار در سال ۱۹۴۲ در کتاب «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی» از عبارت «توفان تخریب خلاق» صحبت به میان آورد. شومپیتر که نظریه‌های مارکس را به دقت بررسی کرده بود، این مساله را لزوم ایجاد و رشد بازار جدید نامید. در نهایت به نظر می‌رسد که بحث تخریب خلاق، نه تنها برای نظام‌های اقتصادی مضر نبوده است، بلکه شرایط را برای ظهور بنگاه‌های نو با ایده‌های جدید فراهم کرده است. تغییر از تلگراف تا گوشی‌های هوشمند، از قطارهای زغال سنگ تا قطارهای سریع‌السیر برقی، از چاپ سنگی تا چاپ سه بعدی و از درشکه تا اتومبیل‌های هوشمند و برقی نشان می‌دهد که تخریب خلاق شرایط را برای زندگی امروز بهبود داده است. بنابراین سیاستگذار که به دنبال ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال است، به جای فکر در احیای بنگاه‌های دیروز، باید زمین بازی را برای بنگاه‌های امروز فراهم آورد.