آیا آرمانشهر، همان شهر هوشمند است؟!

شنبه،۲۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۱:۲۸
آیا آرمانشهر، همان شهر هوشمند است؟!

نخستین داستان مثنوی مولانا، قصه شاه و کنیزک است. داستانی که به انسان، شئوناتش، آمال و آرزوهایش و نفس اش می پردازد. داستان از این قرار است که پادشاهی به قصد شکار، از قصر بیرون می رود. در راه به کنیزکی بر می خورد. به او دل می بندد. او را می خرد. مالکش می شود. به قصر می آورد.

کنیزک بیمار می شود. شاه از تمامی قوا و توانش، از کلیه طبیبان و حکیمان، از همه امکانات برای معالج کنیزک بهره می جوید. ایشان هرچه تلاش می کنند، موفق به معالجه نمی گردند. شاه از آنها نا امید می شود. در اوج استیصال، به مسجد پناه می برد. با زاری از خداوند مدد می طلبد. حین گریه و هق هق، به خواب می رود. پیری به خوابش می اید. مژده می دهد که حاجتش روا گشته است. خبر می دهد که فردا، حکیمی فاضل به قصر خواهد آمد تا معالجه را به انجام برساند. او می آید و ...

به سان سایر عارفان و بر مقال ایشان، مولانا در داستانهایش، از آفاق می گذرد و به انفس می انجامد. مقصود او از بیان داستان، انفس است، ولی برای درک بهتر ما خاکیان، به ناچار از مفاهیم آفاقی آغاز می کند.

او از تعریف منظره مدد می جوید.منظره، بلندی است. منظره، بالکن است. منظره، طاقچه است. جایی است که به اطراف احاطه می یابی. دوردستها را می توانی بنگری. می توانی به افق، چشم بدوزی.

مولانا، به مدد تعبیر منظره، ما را به بیرون آمدن از سیاه چاله منیت و انانیت فرا می خواند. اندرز می دهد که چاه خودپسندی که دیوارهای تنگ و تاریک احاطه اش کرده اند را ترک بگوئیم. می گوید از پستی ها درگذر. به بلندای جان رهسپار شو. به بالکن جانت برو. به منظره درونت گام گذار. از آن بالا، به افق نظر کن. دوردستها را بنگرو آسمان را تماشا کن. به هستی نگاه کن. ببین در این نظام هستی، چه می گذرد؟ چه خبر است؟

چشمانت را بشوی. با دقت در هستی بنگر. تا درکی درست از زندگی بیابی. تا در سیر و سلوک قرار بگیری. تا بودنت معنا یابد. تا زندگی را معنا کنی. بفهمی.

فریادهای گیلگمش در زیر آسمان سومر، آنچه افلاطون در مدینه فاضله اش تجسم می کند، ایده های ژان ایزوله در طراحی مدینه طاهره و نظرات توماس مور در ایجاد اتوپیا، هیچستان یا به تعبیر شیخ شهاب الدین سهروردی، ناکجا آباد، همگی حکایت از دغدغه دائمی روح آدمی برای جهت دادن زندگی در مسیری است که به جامعه آرمانی ختم می شود.

ترسیم، تجسم و تجسد جامعه آرمانی، آرزوی همیشگی بشر بوده و هست. اما آیا آرمانشهر همان شهر هوشمند است؟ آیا شهر هوشمند، عطش تشنگس بشر به زیستی توام با آرامش معنویت را فرو خواهد نشاند؟

عصری که خواسته و ناخواسته در آن به سر می بریم، زمان تحولات و تغییرات است. تغییراتی که بی وقفه و بی محابا، چه در فیزیک، چه در فکر روی می دهند و سکون و ثبات را از آدمی می ستایند.

دامنه تغییرات به مفاهیم و مبانی نیز تسری می یابد. آنها را نیز دستخوش تلاطم می نماید. یکی از این معانی و مفاهیم، زندگی است و آرمانی که به امید وصالش، روزها را سپری می سازیم. مفهوم جدید زندگی، کیفیت آن، بستری که در آن جاری می گردد، اینها، ابهامات جدید ذهنی انسانهای مدرن است. زندگی را باید باز تعریف کرد. ابعاد آن را تعیین نمود. آرمانهایش را برشمرد. آنها را به انسان مدرن تفهیم نمود و مسیر تحقق جامعه ای که انسان آرمانی در آن زیست کند را روشن ساخت.

یکی از این مفاهیم شهر هوشمند است که شامل این بخشها می شود: مردم هوشمند، اقتصاد هوشمند، محیط زیست هوشمند و زندگی هوشمند.

برگرفته از کتاب زندگی هوشمند برای شهرهای هوشمند