دیگر برایم مسجل شده که امسال، شاعرکش ترین سالهای اخیراست. چقدر سخت است که پیاپی از مرگ نامداران هنر و ادب بشنوی و ناگزیر به واگویه آن باشی. اول هوشنگ ابتهاج، بعد عباس معروفی و حالا یداله رویایی و عجیب آنکه این هر سه درعین عشق به ایران، در غربت بدرود گفتند و رفتند.
یداله رویایی را با شعر حجم می شناختیم. گونه از تبار شناسی شعرنو که با او شکوفا شد و بالید. شاید این شاعر دور از وطن که سالها ساکن نورماندی در جنوب فرانسه بود، نسبت آشنایی برای نسل های جدید نداشته باشد، ولی قدیمی ترها می دانند که آثاری چون بر جادههای تهی، شعرهای دریایی، دلتنگیها، از دوستت دارم، لبریختهها و هفتاد سنگ قبر از مجموعه شعرهای این شاعر نامآشناست.
رویایی از معدود چهرههای شعر معاصر بود که نه فقط شعر، بلکه از شعر نیز سخن می گفت ؛ از چگونگی شعر در جهت چگونگی شدن شاعر که منظور خودش هست، سخن میگفت و در طول دهه ها، هرگز دست از تحقیق و پژوهش برنداشت. شرکت در فستیوالهای بینالمللی شعر، حضور در دیدارهای جهانی شاعران، سفرهای ادبی، کنفرانسها و مصاحبهها ، از دیگر فعالیتهای او در کنار امر نویسندگی بود. او همچنین عضو «خانه نویسندگان فرانسه و عضو «جامعه اهل ادب» فرانسه بود. برای آنان که کمتر این شاعر غربت نشین را میشناخنند، یادآوری این سروده او خالی از لطف نیست: تمام حرف، بر سر حرفی است، که از گفتن آن عاجزیم.
گفته بود ما هرگاه ضعیف می شویم، به مرگ می اندیشیم؛ ولی مرگ احتیاج دارد که با قدرت به او بیندیشیم. گفته بود به هنگام نوشتن کتاب هفتاد سنگ قبر، میخواستم به مرگ از روبه رو نگاه کنم. ولی نمی شود از روبرو نگاهش کرد. نگاهت فلج می شود و اخرش میبینی به خودت خیره شده ای. راستی او دم مرگ خود را چگونه سروده است؟ به وقت گذشتن از گذرگاه، چه زمزمه کرده است؟ رویارویی رویایی با مرگ چگونه بوده است؟ بقول خودش، همیشه آنکه می رود، کمی از ما را، با خویش می برد.
رسانه مکتوب و آنلاین اقتصاد ایران |